-
یلدا
جمعه 1 دی 1396 12:26
دیگر یلدا برایم مفهمومی ندارد یلدای من تو بودی که با اخرین برگ پاییز باد تورا با خود برد واز ان وقت برایم همه شبها یلداست چه طولانی و پردرد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مهر 1396 13:31
روزی میرسه دیگه نیستیم هیچکس هم ازمون خبر نداره کجا ها هستیم فقط نیستیم قدر همو بیشتر بدونیم شاید این نبودن خیلی دور نباشه به نزدیکی نفس کشیدن کنار هم باشیم
-
چرخ خیاطی
پنجشنبه 6 مهر 1396 16:15
چرخ خیاطی مادرم ماشین زمان کودکی ام بود یادش به خیر ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مهر 1396 20:11
برگ ریزونای پاییز کی چشم برات نشسته.....
-
تلخ
جمعه 31 شهریور 1396 16:40
نگاهم میکنی نگاهت میکنم چه تلخ است نگاهها مثل بریده شدن دست عدالت در میز محاکمه چشمانت و چشمانم بیگناه از حکم الهی که جداییست ستاره سهیل
-
نلسون ماندلا
دوشنبه 6 شهریور 1396 23:03
سکوت گورستان را می شنوى..!؟ دنیا ارزش دل شکستن را ندارد..!! میرسد روزی که هرگز در دسترس نخواهیم بود..!.!! ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ..!! ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ..!! ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ می کند..!! ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ..!! ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ...!؟ ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ..!! ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ..!! ﻋﻤﯿﻖ..!! ﻋﺸﻖ ﺭﺍ...!! ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ..!! بودن...
-
شب
پنجشنبه 2 شهریور 1396 15:21
شب هر چقدر هم که سیاه باشد، تنهایی ام را نمی پوشاند؛ دلتنگی از گوشههایش بیرون می زند
-
چشمها
سهشنبه 31 مرداد 1396 20:16
سالها از ان عکس میگذرد که عکست هست و تو نیستی دقیق که نگاه میکنم میبینم اشکی گوشه چشمت حلقه زده است که هیچکس ان را ندید به چشمها دقیق تر نگاه کنیم شاید روزی بسته شوند وما معنی نگاهشان را نفهمیم ستاره سهیل
-
مدادهای من
سهشنبه 31 مرداد 1396 20:13
یه مداد سیاه یه مدادسفید زندگی ام را کشیده اند و نوک مدادقرمز زندگی ام که رنگ عشق بود سالها شکسته است دنیای شطرنجی من چه حال عجیبی دارد بی عشق...
-
تمام من
سهشنبه 31 مرداد 1396 20:11
این تمام زندگی من است یک چمدان خالی...
-
دنیای من
سهشنبه 31 مرداد 1396 20:10
خدایا جهنم تو سوزنده تر است یا دنیای من...
-
به ساعت نگاه میکنم...
سهشنبه 24 مرداد 1396 21:59
به ساعت نگاه میکنم: حدود سه نصفه شب است چشم میبندم تا مبادکه چشمانت را از یاد برده باشم و طبق عادت کنار پنجره میروم سوسوی چند چراغ مهربان وَ سایههای کشدار شبگردان خمیده و خاکستری گسترده بر حاشیهها وَ صدای هیجانانگیز چند سگ وَ بانگ آسمانی چند خروس از شوق به هوا میپرم چون کودکیام و خوشحال که هنوز معمای سبز...
-
فصل پنجم
شنبه 21 مرداد 1396 23:06
متن جمله ،ناب تو بود ومن در پی جمله ای ناب برای تو و تو درون کلمه ای ناب از قلبم وقلبم ناب از عشقت بی حضورت طپش قلبم تکراری بیش نیست تکرار روزهای نبودنت تکرر فصلهاست، بی باران معنای تو چیست، عشق یا ضربان تشدید شده قلبم معنایت را نمیدانم فقط انقدردانم که نیستی بی حضورت فصلها خاکستری است و باران نمیبارد تو فصل اخری بعد...
-
سیگار
شنبه 21 مرداد 1396 22:14
سیگارپشت سیگار انگار تمام نمیشود خاطرات تلخ نبودنت دود های غلیظ و بوی نمناک اطاق باران خورده چه زمستان سردی است من و سیگار پشت سیگار و هوای نبودن بهار ستاره سهیل
-
چشمهای بارانی
شنبه 21 مرداد 1396 22:12
حسین گفت شب و روز در چشمان من است به چشمهایم نگاه کن به چشمان تو که نگاه میکنم فصلها را بی حضور دستهایت میبینم چشمهایت بارانی است بی حضور گریه ای تلخ یاشیرین بی حضور چشمهایت چقدر روزهایم بارانی است ودستهایم سرد... ستاره سهیل
-
مناجات
شنبه 21 مرداد 1396 22:10
خدایا از من گذشتی سرعتت سرعت باد بود من حرفهای گفتنی زیاد داشتم و تو گوش نشنیدن من مخلوق تو بودم وتو خالق من حداقل مرا به خودم واگذار نکن دستان ناتوانم رابگیر محتاج دستانتم خدایا دلگیرم از ادمهای کو کی ات که هر روز باشارژ تکنولوژی بیدار میشوند و تا پاسی از شب میدوند خدایا دنیایت بی حکمت شده تو که بزرگترین مدیری پس...
-
لحظه ها
شنبه 21 مرداد 1396 22:08
لحظه هایی هستند که هستیم... چه تنها ,چه در جمع... اما با خودمان نیستیم... انگار روحمان میرود همنجا که میخواهد بی صدا بی هیاهو... همان لحظه هایی که... راننده آژانس میگوید:رسیدیم. فروشنده میگوید:باقی پول را نمیخواهی. راننده تاکسی میگوید:صدای بوق را نمیشنوی مادر صدا میزند:حواست کجاست. ساعت هایی که شنیدیمو نفهمیدیم......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 مرداد 1396 22:06
فندکم کجاست امشب دلم هوای سیگار کرده است میخواهم بسوزانم خاطرات تلخ نبودنت را فندکم کجاست میخواهم با خیال خسته ات سیگار کشان از ان کوچه بن بست بروم فندکم کجاست هوای خدا را دلم کرده است فندکم کجاست... ستاره سهیل
-
جمعه
شنبه 21 مرداد 1396 22:03
یه پاکت سیگار و یه فندک کهنه پردرد و عصر غمگین جمعه ای سرد وپاییزی که رنگ برگهای درختانش زرد و نارنجی بود و زمزمه گنجشکی که بی اشیانه دنبال لانه ای میگشت و یاد خاطره ات با دود سیگار ارام به هوا میرفت... ستاره سهیل
-
شهر
شنبه 21 مرداد 1396 22:02
پرسید:اینجا چی داره همیشه درگیرشی دلتنگشی گفتم : چیزی جا گذاشتم گفت :چیزی که اینجا هست اونجا نیست!؟ گفتم :خاطرات گفت :خاطرات!!!!! گفتم:فقط اون نیست با تعجب نگاهم کرد ادامه دادم قلبمو عشقمو اونجا جا گذاشتم و رفتم... دیگه چیزی نپرسید اهی تلخ کشید... ستاره سهیل
-
خاطرات
شنبه 21 مرداد 1396 21:55
صــــداے همــــهمــــه خــــاطــــراتــــ در پــــشــــت عــــڪــس زار زده از دیــــوار خــــانــــه ڪــاش بــــودے ، انــــلــــحــــظــــه اے ڪــه اولــــیــــن ســــیــــگــــارم را تــــقــــدیــــمــــت ڪــردم ... ستاره سهیل
-
تنهایی
شنبه 21 مرداد 1396 21:44
من از مرگ نمیترسم از زندگی بی تو میترسم من از مرگ نمیترسم از تنهایی بی تو میترسم من از مرگ نمیترسم از مرگ تدریجی خاطراتت میترسم من از مرگ نمیترسم ازانتظارت میترسم من از مرگ نمیترسم وقتی تو کنارم باشی... ستاره سهیل
-
آغوش خیالی
جمعه 20 مرداد 1396 23:50
گاهی زانوهایت میشود تمام دنیایی که داری! آنها را در آغوش میکشی و فقط اینگونه میشود تنهایی را تاب آورد با یک آغوش خیالی..
-
هفت سین
جمعه 20 مرداد 1396 10:19
تو تنها سین هفت سین سفره دلمی که باتو اغاز میکنم روشنای شب یلدای تمام فصول سرد زمستانم را ستاره سهیل
-
واژه سه حرف زندگی
جمعه 20 مرداد 1396 10:17
. . توی یک جمع نشسته بودم بیحوصله بودم. مجلهای برداشتم ورق زدم،مداد لای آن را برداشتم همینکه توی دلم خواندم سه عمودی یکی گفت: بلند بگو گفتم یک واژهی سه حرفیه، از همه چیز برتر است حاج آقا گفت: پول تازه عروس مجلس گفت: عشق شوهرش گفت: یار کودک دبستانی گفت: علم حاج آقا پشت سر هم گفت: پول اگه نمیشه طلا، سکه گفتم: حاج...
-
دلنوشته
جمعه 20 مرداد 1396 10:15
ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت ، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف ش ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در را زدند. پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی...
-
زمان
جمعه 20 مرداد 1396 09:58
من جامانده ام در زمان در 25سالگی ام که به قلبم امدی و ماندگار شدی در خاطراتم که پرسه زدی ودر شهرم که از انجا کوچ کردم بی تو... ستاره سهیل
-
آهوها
جمعه 20 مرداد 1396 09:32
در زمان موسی خشکسالی پیش آمد! آهوان در دشت، خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می شویم و از خداوند متعال در خواست باران کن! موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود! خداوند فرمود: موعد آن نرسیده، موسی هم برای آهوان جواب رد آورد! تا اینکه یکی از آهوان داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود، به...
-
قهوه تلخ
جمعه 20 مرداد 1396 03:31
پرسید: قهوات را نوشیدی؟ چطور بود؟ گفتم: خیلی تلخ مثل روزگارم. ستاره سهیل
-
نگاه سرد
جمعه 20 مرداد 1396 03:27
گلدانم را اب میدهم نگاهت میکنم لبخند تلخ تو و نگاه سرد من و گرمی زندگی گلدان در خاک سرد فرو رفته کاش ماهم گلدان بودیم... ستاره سهیل