دلتنگی ها
دلتنگی ها

دلتنگی ها

به ساعت نگاه میکنم...

به ساعت نگاه می‌کنم:

حدود سه نصفه شب است

چشم می‌بندم تا مبادکه چشمانت را از یاد برده باشم

و طبق عادت کنار پنجره می‌روم

سوسوی چند چراغ مهربان

وَ سایه‌های کشدار شبگردان خمیده و خاکستری گسترده بر حاشیه‌ها

وَ صدای هیجان‌انگیز چند سگ

وَ بانگ آسمانی چند خروس


از شوق به هوا می‌پرم چون کودکی‌ام و

خوشحال که هنوز معمای سبز رودخانه از دور برایم حل نشده است


آری از شوق به هوا می‌پرم و

خوب می‌دانم

سال‌هاست که مـُرده‌ام


حسین پناهی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد