دلتنگی ها
دلتنگی ها

دلتنگی ها

آهوها

در زمان موسی خشکسالی پیش آمد!


آهوان در دشت، 

خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می شویم و از خداوند متعال در خواست باران کن!


موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود!


خداوند فرمود: 

موعد آن نرسیده،

موسی هم برای آهوان جواب رد آورد!


 تا اینکه یکی از آهوان داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود،

به دوستان خود گفت: 

اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست!

آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد،

اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد ناراحت شد!

شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: 

دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می نمایم،

تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست!


تا آهو به پائین کوه رسید باران شروع به باریدن کرد!


موسی معترض پروردگار شد،

خداوند به او فرمود: 

همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود!


هیچوقت نا امید نشو،

لحظه ی آخر شاید نتیجه عوض شه!


«توکلت به خدا»

قهوه تلخ

پرسید: قهوات را نوشیدی؟

چطور بود؟

گفتم: خیلی تلخ مثل روزگارم.

                    ستاره سهیل

نگاه سرد

گلدانم را اب میدهم نگاهت میکنم لبخند تلخ تو و نگاه سرد من 
و گرمی زندگی گلدان در خاک سرد فرو رفته 
کاش ماهم گلدان بودیم...
ستاره سهیل

خاطرات

یه پاکت سیگار و یه فندک کهنه پردرد

و عصر غمگین جمعه ای سرد

وپاییزی که رنگ برگهای درختانش زرد و نارنجی بود

و زمزمه گنجشکی که بی اشیانه دنبال لانه ای میگشت 

و یاد خاطره ات با دود سیگار ارام به هوا میرفت...

ستاره سهیل

اولین یادداشت

امروز 20 مرداد96 ساعت 1 بامداد 

دلتنگم مانند ابری که باران ندارد که ببارد

دلتنگم مانند اسمانی که بی مهتاب مانده است

ستاره سهیل