دلتنگی ها
دلتنگی ها

دلتنگی ها

فصل پنجم

متن جمله ،ناب تو بود ومن در پی جمله ای ناب برای تو و تو درون کلمه ای ناب از قلبم

وقلبم ناب از عشقت

بی حضورت طپش قلبم تکراری بیش نیست تکرار روزهای نبودنت تکرر فصلهاست،

 بی باران 

معنای تو چیست، عشق یا ضربان تشدید شده قلبم

معنایت را نمیدانم فقط انقدردانم که نیستی بی حضورت فصلها خاکستری است و باران نمیبارد

تو فصل اخری بعد از زمستان تو فصل  پنجمی  که خداونددر قلبم نهاده فصل عشق منی ،فصل پنجم من.

ستاره سهیل

سیگار

سیگارپشت سیگار انگار تمام نمیشود خاطرات تلخ نبودنت 

 دود های غلیظ و بوی نمناک اطاق باران خورده چه زمستان سردی است

 من و سیگار پشت سیگار و هوای نبودن بهار

ستاره سهیل

چشمهای بارانی

حسین گفت شب و روز در چشمان من است به چشمهایم نگاه کن به چشمان تو که نگاه میکنم فصلها را بی حضور دستهایت میبینم چشمهایت بارانی است بی حضور گریه ای تلخ یاشیرین 

بی حضور چشمهایت چقدر روزهایم بارانی است ودستهایم سرد...

ستاره سهیل

مناجات

خدایا از من گذشتی سرعتت سرعت باد بود من حرفهای گفتنی زیاد داشتم و تو گوش نشنیدن من مخلوق تو بودم وتو خالق من حداقل مرا به خودم واگذار نکن دستان ناتوانم رابگیر محتاج دستانتم خدایا دلگیرم از ادمهای کو کی ات که هر روز باشارژ تکنولوژی بیدار میشوند و تا پاسی از شب میدوند خدایا دنیایت بی حکمت شده تو که بزرگترین مدیری پس عدالتت کجاست تو بزرگترین هدایت گری مردمانت در تاریکی بسر میبرند چرا نورروشنت را خاموش کردی خداوندا به تو محتاجم دستانم را بگیر اینجا تاریکی بیداد میکنه و من وحشت دارم که چراغت در دلم خاموش شود هدایتگرم باش

ستاره سهیل

لحظه ها

لحظه هایی هستند که هستیم... چه تنها ,چه در جمع... اما با خودمان نیستیم... انگار روحمان میرود همنجا که میخواهد


بی صدا بی هیاهو... همان لحظه هایی که... راننده آژانس میگوید:رسیدیم.


فروشنده میگوید:باقی پول را نمیخواهی.


راننده تاکسی میگوید:صدای بوق را نمیشنوی


مادر صدا میزند:حواست کجاست.


ساعت هایی که 

شنیدیمو نفهمیدیم... دیدیمو نفهمیدیم... خواندیمو نفهمیدیم... و


تلوزیون خودش خاموش شد


اهنگ بار دهم تکرار شد


هوا روشن شد


تاریک شد


چای سرد شد


غذا یخ کرد


در یخچال باز ماند


و در خانه را قفل نکردیم


و


نفهمیدیم کی رسیدیم به خانه


و کی گریه هامان بند امد


و کی عوض شدیم


کی دگر نترسیدیم


از ته دل نخندیدیم


و


دل نبستیم


و چطور یکباره انقدر بزرگ شدیم 

و


موهای سرمان سفید شد


و


از ارزوهایمان کی گذشیم


یک لحظه سکوت


برای لحظه هایی که با خودمان نیستیم


بلکه در خودمان هستیم.