خدایا من از بنده هات ناراحت نیستم هیچ گله وشکایتی ندارم چون اونا هرچی هستن بنده تو هستن
من شکایتم از تو هست از تو که خیلی چیزها رو میبینی و باز سکوت میکنی
از تو شاکیم خدا که جز توشاهدی ندارم و تو هیچ شهادتی نمیدی
از تو ناراحتم خدا چون این روزهای تلخم تموم نمیشه
هر روز تهمت و نفرین و دروغ و تو باز ساکتی خدا
کی سکوتت شکسته میشه خدا صبرم تموم شده
سکوتتو بشکن ...
بیداری ها و خوابهایم جابه جا شده اند
شبها و روزهایم تاریکند
ومن در اندوه غمی نافرجام تنهادر جاده ای دور دست به سوی نامتناهی های شبهای بی شبگرد دوان دوان پیش میروم
کاش انتهای من همینجا باشدباسیگاری و فندکی و یادی از تو....